کد خبر : 10707
تاریخ انتشار : چهارشنبه 29 فروردین 1403 - 9:24
-

گزارش ؛

پدیدارشناسی غافل‌گیری شغلی و از دست دادن اجباری شغل

پدیدارشناسی غافل‌گیری شغلی و از دست دادن اجباری شغل
پژوهشگر حوزه فلسفه تکنولوژی: پدیده از دست دادن اجباری شغل در قالب عدم ادامه همکاری یک شرکت با پرسنل خودش، یا ایجاد شرایطی که پرسنل مجبور به ترک سازمان شود یا در نهایت اخراج و واداری به استعفا دادن، امری است که در ایران و بخصوص در صنعت بانکداری و پرداخت چه به صورت اجباری که ذکرش رفت و چه به صورت اختیاری در ماه­های اسفند و فروردین بیشتر رخ می دهد و می‌خواهم از نگاه پدیدارشناسانه به این موضوع و ابعاد آن بپردازم. منظورم از غافلگیری این است که شروع کننده خاتمه همکاری کارفرما/سازمان بوده است.؛
سیب پرسفرشاد صفری-پژوهشگر حوزه فلسفه تکنولوژی: پدیده از دست دادن اجباری شغل در قالب عدم ادامه همکاری یک شرکت با پرسنل خودش، یا ایجاد شرایطی که پرسنل مجبور به ترک سازمان شود یا در نهایت اخراج و واداری به استعفا دادن، امری است که در ایران و بخصوص در صنعت بانکداری و پرداخت چه به صورت اجباری که ذکرش رفت و چه به صورت اختیاری در ماه­های اسفند و فروردین بیشتر رخ می دهد و می‌خواهم از نگاه پدیدارشناسانه به این موضوع و ابعاد آن بپردازم. منظورم از غافلگیری این است که شروع کننده خاتمه همکاری کارفرما/سازمان بوده است.

در این خصوص با ۸ نفر از افرادی که در دوران کاری خود و بخصوص در یک سال اخیر این تجربه را داشته اند مصاحبه صورت گرفته  و نتایج حاصل شده براساس «تجربه زیسته» آن­ها بررسی شده است. کلیه افرادی که مصاحبه شده­‌اند نیز از صنعت بانکی و پرداخت و از ۲ تا ۱۸ سال  سابقه کاری داشته اند.

قصد این واکاوی در این یاداداشت این بوده است که معانی را آنچنان که در زندگی روزمره زیسته افراد بعد از این واقعه پدیدار می­‌شود آشکار کرد. تجربه و تفسیر این افراد از پدیده رخ داده شاکله اصلی پدیدارشناسی است.  بطور کلی روش تحقیق شامل دو بخش ۱- جمع­ آوری داده و ۲- تحلیل و تفسیر نتایج است. بنابر قصد شناخت تجربه زیسته افراد در مواجه با این پدیده، روش تحقیق مبتنی بر روش کیفی پدیدارشناسی است. یک منظر مرسوم پدیدارشناسی در حوزه «توصیف» ابعاد مختلف حال و روز فردی است که دچار غافلگیری شغلی شده است و به اجبار طعم بیکاری را چشیده است و منظر دیگر در حوزه «تفسیر» ابعاد مختلف فرد در مواجهه با این پدیده است. نوع اول از روش متقدمین پدیدارشناسی یعنی هوسرل استفاده می­‌کند و نوع دوم مبتنی بر آرای هایدگر است. در این یادداشت منطبق از منابع استفاده شده-علیرضا کریمی:جامعه شناسی نهادهای اجتماعی شماره ۱۳، ۱۳۹۸- از روش هوسرلی-توصیفی- بهره گرفته شده است  تا بتوانیم به معنای واقعی این پدیده پی ببریم.

بیکاری اجباری و غافلگیری شغلی جنبه‌­های روانی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مختلفی دارد. اولین احساس‌­هایی که به فرد غلبه می­‌کند «ترس از عدم تداوم زندگی مألوف یافته ­است» یعنی فرد با شرایطی مواجه است که زندگی که به آن عادت کرده است، روتین­‌های مختلفی که دارد ممکن است با توجه به شرایط جدید تداوم نیابد. آنچه پیش­ فرض زندگی پنداشته می‌شده ­است دیگر صادق و واقع نیست و اضطرابی از عدم قطعیت فراگیر می‌شود. این ترس‌­ها به مرور تبدیل به «نُشخوارهای فکری» متعددی می­‌شود و باعث می­‌شود فرد بطور مداوم صحنه­‌های مختلفی از زندگی کاری خود را بازسازی کند و براساس هر صحنه بازسازی شده دادگاهی موقت برای خود تشکیل دهد که خود محکوم آن صحنه آرایی است.

چون غایت عمر کاریِ فردی در سازمان منجر به شرایط تلخ یا حداقل غیرمثبتی شده است فرد با «باز آرایش اتفاقات گذشته» مجدد تمامی اتفاقات را برآیندش را عوض می‌­کند. این بازآرایی مثلا به این صورت است که فرد تمامی اتفاقات حتی خوشایند حضور در آن سازمان را مجدد تداعی ذهنی می­‌کند و چون اتفاق آخر-همان غافلگیری- منجر به تجربه تلخی برای فرد شده است فرد آن اتفاقات خوشایند را برچسبی منفی یا مبتنی بر برنامه ریزی نمایشی یا خالی از معنا تصور می­‌کند چراکه در ذهن اینگونه تلقی می­‌کند که اگر این اتفاق آخر افتاده است چگونه اتفاقات مثبت قبل از تر از آن را واقعی برداشت کنم.

با توجه به اینکه در طبقه متوسط و ضعیف جامعه که عمده افراد شاغل نیز در این طبقات جای می­‌گیرند هویت فرد با کار گره خورده است، به محض بروز چالش شغلی «هویت و بودگی فرد دچار مخاطره می­‌شود». عزت نفس فرد-فاصله بین آنچه هست و آنچه مطلوب غایی فرد است- دچار اختلال و شکاف بزرگی می­‌شود و تصویر غایی، برفکی شده و آسیب می‌­بیند. اعتماد به نفس و حس ارزشمندی فرد دچار ضعف شده و حس می‌­کند «آنچه می­داند و آموخته ناکافیست» و دچار اختلال نظام فکری  می شود  و تصور می­‌کند آنچه پی آموختن آن رفته مناسبش نبوده است.

تغییر زندگی که به آن عادت شده، حس ناامنی و عدم اطمینان فضای سردی را بوجود می­‌آورد. فردی که تجربه نسبتا خوبی در زمینه کاری خود دارد می­‌بایست مجدد «بازگشت به سبک زندگی تازه‌­کاری» خود کند یعنی نوعی پسگردی. چراکه حالا باید با درآمدی نسبتاً کم گذران کند تا شغل جدیدی را بیابد، درآمدی به میزان اولین حقوق­‌هایی که در سال­‌های گذشته دریافت می­‌کرده است. بطور موقت «آقایان» مدتی را با تکیه بر پس‌­انداز و درآمد همسرشان گذرانده اند که این تجربه خوشایندی برایشان نبوده است و از طرفی دلداری خانواده برای اینکه فرد مقصر بوجود آوردن این شرایط نبوده است احساس نامطلوبی مانند ترحم را برای افراد ایجاد کرده است.

از طرفی این موقعیت می­تواند منجر به «پالایش شبکه ارتباطی با همکاران و دوستان» شود. بطور اجتماعی افرادی که در سلسله هرم سازمان موقعیت بالاتری دارند در معرض ابراز ارادت کثیری از افراد قرار دارند و با از دست رفتن آن موقعیت شغلی ممکن است فرد «احساس تنهایی» بیشتری را نسبت با جایگاه­‌های دیگر تجربه کند.

بطور کلی براساس دو پژوهش دیگری که در این حوزه صورت گرفته است-(علیرضا کریمی ۱۳۹۸)، (ملیحه علی مندگاری و همکاران ۱۳۹۹)- پایان همکاری اجباری از منظر تجربه زیسته فرد ۴ جنبه مختلف از معضلات را در بردارد: ۱) شغلی و مالی، ۲) خانوداگی، ۳) روانی و ۴) اجتماعی

جنبه شغلی و مالی:  در این معضل مخارج غیر مترقبه کوچک افراد ممکن است به بحران بزرگی شود و فرد آمادگی مواجهه با رخدادهای غیرقابل پیش‌­بینی مالی را نداشته باشد. در این دوران فرد «فاصله گیری» از شرکت در مراسمات و دعوت‌­ها پیدا می­‌کند چراکه قدرت خرید و پس انداز آن دچار تهدید است و بطور کلی سبد معیشت افراد در این دوران تا پیدا شدن شغل جدید لاغر و نحیف می­‌شود.

در مشاغلی که کار بصورت تخصصی و تکراری است یا دارای ماهیتی است که صرفا در سازمان‌هایی با اندازه بزرگ کاربرد دارند افراد در طی مدت اشتغال بالاجبار در قامت شکل و مهارت آنچه شرکت می‌­خواهد فرو می­روند –نوعی همگون شدگی شغل/فرد- و وقتی آن شغل را ترک می‌­کنند فرد قابلیت تطبیق با محیط­‌های جدید پیچیده تر یا دانش ترکیبی را ندارد. همچنین است که در این معضل همانطور که ذکر شد فرد ممکن است متکی به کار همسر (در مورد آقایان) شود و این تغییر منجر به تغییرات دیگری در خانواده شود.

جنبه خانوادگی: «اختلال نقش» یکی از مهمترین معضلاتی است که برای آقایان رخ می­‌دهد. نقش تأمین مالی خانواده بطور سنتی بر عهده آقایان است که با این پدیده دچار مخاطره شده است. کاهش تفریحات و محدود شدن پرداختن به سرمایه فرهنگی و اوقات فراغت همگی از تجربیاتی است که فرد آنرا زیست می­‌کند. همچنین افرادی که با توجه به شغلی­  که دارند رابطه­‌ای را ایجاد کرده اند (براساس استقلال مالی که دارند) با از دست دادن شغل، ممکن است آن رابطه و تداوم آن نیز دچار مخاطره شود.

جنبه روانی: اولین پدیده در این خصوص «احساس سرزنش» بخاطر شغلی که انتخاب کرده بودند یا رفتارهایی که منجر به این اتفاق شده است بوده است. حسرت موقعیت­‌های از دست رفته، گذر عمر و توان فکری و جسمی دوران پر شور جوانی از موارد دیگری است که فرد آن را در دوران تصدی شغلی صرف سازمان کرده است و حسرت آن را می­‌خورد.

جنبه اجتماعی: «در معرض کنجکاوی دیگران» قرار گرفتن و پرسش و پاسخ­‌های تکراری از مواردی که است فرد آن را زیست می­‌کند. کاهش مراودات اجتماعی و معاشرت از دیگر موارد است. سنجش عمده­ ای از منزلت اجتماعی افراد وابسته به شغل آن هاست و فرد حس می­کند دیگر احترام سابق را ندارد. کناره­‌گیری و کاهش معاشرت «تنها بودگی» فرد را در پی دارد و یأس اجتماعی مستولی شود و اگر مدت یافتن شغل برای فرد طولانی شود با توجه به سابقه تحصیلاتی و شغلی که دارد ممکن است دچار «سردرگمی هویتی» شود چراکه آنچه از تجربه و دانش اندوخته کرده است برای یافتن شغلی جدید به کارش نیامده است.

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

آخرین اخبار

حوادث