دادگاه خانواده؛ شوهرم مرتب من را با هوویم مقایسه می‌کند

هر وقت از پیش هوویم برمی گردد شروع می کند به تعریف و تمجید از او و مرا با او مقایسه می کند. دارم ذره ذره آب می شوم. این ها صحبت های زنی از اهالی استان خراسان شمالی  است که حدود ۱۰ سال از زندگی مشترکش می گذرد و دیگر تحمل رفتارهای شوهرش را ندارد اما از طرفی به خاطر فرزندانش بر سر دو راهی گیر کرده است که به زندگی با همسرش ادامه دهد و  بسوزد و بسازد یا نه؟

او تعریف می کند: حدود ۱۰ سال پیش با آن که دوست داشتم ادامه تحصیل دهم اما به اصرار خانواده ام با پسر دایی ام ازدواج کردم. دوران عقدمان عادی گذشت اما پس از این که سر خانه و زندگی مان رفتیم به تدریج رفتارهای پرخاشگرانه همسرم شروع شد. پس از گذشت مدتی از زندگی مشترک مان با هر بحث کوچکی مرا به باد کتک می گرفت.

با این وجود برای حفظ آبروی خانواده ام سعی می کردم تحمل کنم. گمان می کردم اگر صاحب فرزند شویم رفتارش تغییر می کند اما او در دوران بارداری توجهی به من نداشت و بعد از به دنیا آمدن فرزندم نه تنها رفتارش بهتر نشد بلکه بداخلاق تر از گذشته هم شد و هر گاه بچه گریه می کرد با پرخاشگری با من برخورد می کرد.

هر چه علت اش را می پرسیدم، جواب درست و حسابی به من نمی‌داد. روزهای زیادی به حالت قهر به خانه پدرم می رفتم اما تا مدت ها خبرم را نمی گرفت و قهر من برایش اصلاً مهم نبود. آخرین باری که با حالت قهر به خانه پدرم رفتم مدتی سراغم نیامد تا این که با وساطت افراد فامیل دوباره به خانه برگشتم اما او شب ها به خانه نمی آمد. وقتی به او اصرار کردم واقعیت را بگوید اعتراف کرد که دوباره ازدواج کرده است.

مشکلات من بعد از آن روز بیشتر شد. او با تعریف و تمجید از هوویم بیشتر از قبل روح و روانم را آزار می داد. به آخر خط رسیده ام و برای گرفتن طلاق بابت فرزندانم درمانده شده ام، از طرفی همسرم می گوید حاضر نیست طلاقم دهد و می خواهد با همین شرایط بسوزم و بسازم.