سرانجام انسان طراز نوین/ فروریختن توهمات/ سوتلانا الکسیویچ
▪️ما در حال وداع با عصر شوراها هستیم. کمونیسم طرحی نامعقول داشت: ساختن انسان طراز نوین، یعنی دگرگون کردن انسان قدیمی. و واقعا در این کار موفق شد؛ انسان شورایی فقط روس نیست بلکه بلاروسیها، ترکمنها، … هم انسانهای شورایی هستند.
▪️ما یعنی مردمی که زندگی اجتماعی مان را در سوسیالیسم آغاز کردهایم، مثل همه هستیم و مثل همه نیستیم. ما عقاید خاص خودمان را در مورد خوب، بد، قهرمان و شهید داریم. ما رابطهٔ منحصر به فردی با مرگ داریم. در داستانهایی که مردم برای من تعریف میکنند دائما کلمات دلخراش «شلیک کردن»، «سر به نیست کردن»، «فرستادن پای جوبهٔ دار» و یا مجموعهٔ متنوعی از اصطلاحاتی که در شوروی به معنای ناپدید شدن است مثل «دستگیری»، «ده سال محرومیت از حق ارتباط» و «مهاجرت» تکرار میشوند…
▪️اینها سوسیالیسم بود و زندگی ما… و در حال حاضر که همه چیز به صورت برگشت ناپذیری تغییر کرده، این زندگی برای همه جالب شده است… من دنبال کسانی گشتم که آرمان شوراها جزء جدایی ناپذیر وجودشان شده بود: «دولت» تبدیل به دنیای آنها شده بود، حتی به زندگی خصوصی خود نیز فکر نمیکردند. قادر نبودند تاریخ «باشکوه» را رها کنند…
▪️از این پس مردم بدون هیچ آرمان متعالیای, تنها دوست دارند زندگی کنند. این موضوع تازگی دارد، در واقع ما برای جنگ پرورش یافته ایم. ما یا در حال جنگ بودهایم یا خود را برای آن آماده میکردیم. طور دیگری زندگی نکردیم. حتی در زمان صلح انگار جنگ بود… مردم متوجه بردگی خود نبودند و حتی آن را دوست داشتند…
▪️بعد از پروسترویکا همه انتظار داشتند آرشیو اسناد گشوده شود، و شد. ما از تاریخی که از ما پنهان نگه داشته شده بود اطلاع پیدا کردیم… «باید از جمعیت صدمیلیون نفری روسیهٔ شوروی، نود میلیون نفر را جذب کنیم. بقیه را باید حذف کرد، با آنها نمیتوان بحث کرد.» دکتر کوزنتسف به تروتسکی گفته بود که: «مردم مسکو به معنای واقعی کلمه دارند از گرسنگی میمیرند.» و تروتسکی پاسخ داده بود: “گرسنگی این نیست. زمانی که تایتیوس اورشلیم را محاصره کرده بود، مادران فرزندان خود را میخوردند. وقتی مادرها را مجبور کردیم بچههایشان را بخورند، آن وقت میتوانید بگویید, بیایید و بگویید ما گرسنه هستیم”.
▪️مردم اینها را میخواندند. وحشتی وصف ناپذیر آنها را فرا گرفته بود… سال ۱۹۹۱ بود… چه دورهٔ خوشی! فکر میکردیم از فردا آزادی برقرار میشود… تصور میکردیم آزادی چیزی بسیار ساده است. بعد از مدت نسبتا کوتاهی زیر سنگینی آن کمر خم کردیم، چرا که به ما یاد نداده بودند آزادی یعنی چه.
▪️ما فقط بلد بودیم چگونه برایش جان بدهیم.
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰