طلاق به خاطر اسم بچه

رزان و مهرنوش طی پنج سال زندگی مشترک، دوبار کارشان به دادگاه خانواده کشیده شد. این زوج که دو سال قبل از هم جدا شده بودند، بعد از ازدواج دوباره، این بار برای بار دوم تصمیم به طلاق گرفتند. دلیل این زوج برای جدایی، دعوا بر سر اسم فرزندشان بود.

زن جوان زمانی که در مقابل قاضی دادگاه خانواده تهران قرار گرفت درباره علت درخواست طلاقشان گفت: پنج سال پیش بود که با فرزان ازدواج کردم. ما سه سال با هم زندگی کردیم، ولی نتوانستیم در کنار هم بمانیم. سر هیچ مساله‌ای با هم تفاهم نداشتیم و در کوچک‌ترین مسائل با هم درگیر می‌شدیم. از یک جایی به بعد تصمیم به جدایی گرفتیم. وقتی آن سال ما از هم جدا شدیم پسرمان تازه به دنیا آمده بود. من به تنهایی او را بزرگ کردم. تا این‌که چند وقت پیش من و فرزان دوباره با هم آشتی کردیم. فرزان گفت از کارهای گذشته اش پشیمان شده و من هم به خاطر فرزندمان قبول کردم که دوباره در کنارش زندگی کنم.

من و فرزان دوباره با هم ازدواج کردیم و زندگی مشترکمان شروع شد. اما از همان روز اول،دعوای ما باز از سر گرفته شد. فرزان دوباره سر ناسازگاری گذاشت و گفت باید اسم فرزندمان را عوض کنیم چون خودش آن را انتخاب نکرده است. شوکه شده بودم. دو سال اسم پسرم را صدا کرده بودیم حالا شوهرم می‌خواست آن را عوض کند. مگر می‌شد! ولی فرزان گوشش به این حرف‌ها بدهکار نبود. طبق معمول گذشته فقط حرف خودش را تکرار کرد و توقع داشت من هم گوش به فرمان او باشم. اسم بچه مگر چه بود که باید حتی در این مورد هم حرف، حرف خودش باشد؟ من هم وقتی زورگویی و رفتار غیر منطقی اش را دیدم، قبول نکردم. با این حال فرزان می‌گفت هر طور شده اسم پسرمان را عوض می‌کند و خودش آن را انتخاب می‌کند. حالا که او این حرف را می‌زند من هم باید بگویم چرا باید اسمی را که او انتخاب کرده برای فرزندمان بگذاریم. از وقتی دوباره ازدواج کردیم سر همین موضوع مرتب با هم درگیر می‌شویم.

من باز هم فهمیدم که زندگی در کنار فرزان فایده‌ای ندارد و جز جنگ و دعوا هیچ چیز مثبتی ندارد. فرزان حاضر نیست سر هیچ مساله‌ای کوتاه بیاید. برای همین تصمیم به جدایی گرفتیم. در ادامه شوهر این زن نیز به قاضی گفت: آقای قاضی همسر من عادت کرده از رفتاهای بقیه ایراد بگیرد و رفتارهای خودش را نبیند. او متوجه نیست خودش هم چقدر لجباز و یکدنده است و مرتب در حال ناسازگاری است. همین رفتارهایش باعث می‌شود من هم لجباز شوم. ماجرای اسم را خود مهرنوش شروع کرد. او درست هنگام طلاق مان دقیقا اسمی را روی فرزندمان گذاشت که می‌دانست من از آن متنفرم.

وقتی دوباره ازدواج کردیم با او صحبت کردم و گفتم حالا که آشتی کرده‌ایم و دیگر با هم جنگ نداریم بیا و اسم پسرمان را عوض کنیم. اما مهرنوش باز هم با لجبازی شروع کرد به داد و فریاد و دعوا کردن؛ گفت که حق ندارم این کار را کنم. وقتی با حالت دستوری با من صحبت کرد من هم نتوانستم کوتاه بیایم و به او بگویم چشم؛ برای همین دعوای ما بالا گرفت. حالا من هم دیگر نمی‌خواهم در کنار این زن زندگی کنم. در پایان نیز قاضی سعی کرد این زوج را از جدایی منصرف کند ولی وقتی اصرار آنها را دید رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موکول کرد.