کد خبر : 8624
تاریخ انتشار : شنبه 28 اسفند 1400 - 18:35
-

یادداشت اختصاصی؛

مسأله ها در شهر نمی مانند به خانواده وارد می شود؛ کلانشهر ناکارآمد و اختلال ارتباطی در خانواده ایرانی

مسأله ها در شهر نمی مانند به خانواده وارد می شود؛ کلانشهر ناکارآمد و اختلال ارتباطی در خانواده ایرانی
تحت تاثیر مسئولیت سنگین خانواده در پاسخگویی به همه نیازها و آرزومندی ها، والدین هم زیر فشارها کم می آورند و کم کم می بُرند و خسته می شوند. این مشکلات اقتصادی خانواده ها را به بحران هایی رسانده که فروپاشی های اخلاقی و اختلال اساسی در ارتباطات میان فردی و روابط بین والدین و فرزندان به وجود آورده است. فرزندان و والدین را در برابر هم قرار می دهد و عصیان نسلی را شکل می دهد.؛

سیبنا- منصور ساعی،استادیار ارتباطات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

شهر تنها یک فضای فیزیکی و کالبدی نیست. شهر سیستمی است که عناصر سازنده آن یعنی انسان، شهروند، خانه و خانواده، خیابان و نهاد و سازمان های شهری در یک قالب نظام ارتباطی با هم در ارتباط، تعامل و تبادل هستند و بر هم تاثیر می گذارند و از هم تاثیر می گیرند. در واقع نظام حاکم بر شهر بر نظام ارتباطی و تعاملی عناصر تشکیل دهنده آن نیز تاثیر می گذارد.

در کلانشهر ایرانی، به دلیل ناکارآمدی نهادهای شهری در وظایف و مسئولیت های اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی، فراغتی و سیاسی خود، «خانه و خانواده» رابه یکی از کانون های شکل گیری اختلال و منازعه تنش های ارتباطی و تعاملی بین اعضای خانواده تبدیل کرده است. چرا کلانشهر ایرانی عامل چنین اختلالی است؟ باید گفت که در نظام مدرن شهری با تقسیم کار مدرن، بخش مهمی از کارکردهای ستنی اقتصادی، آموزشی، تربیتی و اجتماعی و قضایی و تفریحی خانوادۀ پیشامدرن ایرانی به نهاهای مدرنی نظیر شهرداری، دولت، دولت، مهد کودک و مدرسه و دانشگاه، سازمان/ شرکت، نهادهای مالی و بانک ، قضایی، نهاد رسانه، نهاد بهداشت(بیمارستان و درمانگاه) و نهاد حمایتی وپرستاری(خانه سالمندان و مددکاری…)، انجمن های علمی و صنفی، نهادهای فراغتی مدرن(سینما و تئاتر،کتابخانه، سالن های ورزش و کافه، رستوران…)، خیابان، پارک و.. واگذار شده است. اما به دلیل ناکارآمدی و کژکارکردی نهادهای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی شهری مسئولیت سنگین جبران ناکارآمدی ها در تمام حوزه های رفاهی، فراغتی،مهارتی، آموزشی، سلامت و ازدواج و دغدغه یافتن کار به دوش خانواده افتاده است و این امر در خانواده شهری به اختلال و اختلافات خانوادگی در روابط بین زوجین و روابط والدین و فرزندان دامن زده است.

برای نمونه به دلیل عملکرد نادرست، نظام آموزشی ایران، به جای تقویت مهارتهای زندگی و امیدبخشی و تقویت انگیزه ها و آموزش کارآمد و خلاق برای حل مساله، با تحمیل مکانیزم کنکور و کلاس های تقویتی و… به تزریق مستمر تنش و استرس به خانواده می پردازد و آنها را روان رنجور و افسرده می کند و این امر به اختلال ارتباطات انسانی در خانواده و روابط بین والدین و فرزندان می انجامد. نهاد مدرسه قادر نیست مهارت های زندگی و برآمدن از پس مشکلات روانشناختی را به فرزندان یاد دهد، یا فرزند را برای آن شرایط آماده کند، والدین تا رسیدن فرزندشان به سن ۴۰ سالی مجبورند بار آن را به دوش بکشند. مدیریت استرس و مهارت های زندگی در مدرسه آموزش داده نمی شود و طبیعی است وقتی که اینقدر بار خانواده سنگین شده و نقصان عملکرد سایر نهادهای بیرون از خانواده به داخل خانواده وارد می شود. اینجاست که فرصتی برای و تعامل درست و آرام و ابراز شادی و نشاط باقی نمی ماند. باید خانواده از این فشارها فارغ شود تا بتواند به گفتگوی بین نسلی بپردازد.

نظام آموزشی ایران به ویژه مدرسه در دوران نوجوانی، خود به یک مساله و منبع تولید کننده و تزریق کننده تنش و استرس در بین والدین و فرزندان تبدیل شده است. فرزند از صبح تا عصر خسته از مدرسه و کلاس کنکور و زبان بر می گردد و در شب هم باید تکالیف را انجام دهد و در تعطیلات نوروز هم اردوی مطالعاتی و درس دارد. دیگر رمقی برای گفتگوی بین نسلی در خانواده نمی ماند. کنکور و کلاس های تقویتی به بزرگترین مساله و دغدغه خانواده ها تبدیل شده است که همه می خواهند تمام تعاملات زندگی را فدای مسابقه کنکور کنند. این دقیقا ناشی از ناکارآمدی این نهاد اجتماعی است که به طور سیستاتیک در حال تزریق استرس و فشار روانی به والدین و فرزندان است به طوری که ما از طریق نظام آموزشی و کنکور و شکل گیری نسل فرزندان نگران و روان رنجوری را تربیت می کنیم و تحویل جامعه می دهیم.

کلانشهر باید بخش اعظم مسئولیت اجتماعی کردن و تربیت شهروندان سالم، مفید، بانشاط، امیدوار و فعال را برعهده بگیرد، اما در ایران به دلیل سیاست زدگی همه عرصه های حیات اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی، شهر و خیابان کارکرد اصلی را انجام نمی دهد، به حل یک مساله اجتماعی نظیر روابط عاطفی دختر و پسر در دوره جوانی کمک نمی کند، به مشکل اعتیاد رسیدگی نمی کند، مهارت حل مساله و گفتگو را یاد نمی دهد، برای فراغت و تخلیه هیجانات و انرژی نسل جدید فضا و برنامه ای ندارد. اما در عوض، شهر تنها به محل و فضای انتقال انگاره ها و پیام های سیاسی و ایدئولوژی تبدیل می شود، اتفاقاتی که در شهر و جامعه باید رخ بدهد کجا می رود؟ به درون خانواده می رود و در محیط های مخفی و پارتی ها و مهمانی ها رخ می دهد. تبعات این مسئولیت سنگین به خانواده واگذار می شود. خانواده ای که آمادگی چندانی برای حل و مواجهه با این موضوعات را ندارد. لذا تنش و دعواها و خشونت های بین نسلی رخ می دهد و قتل های بین همسران یا قتل های ناموسی امثال رومینا و منا…، این ها اختلافاتی هستند که باید در شهر حل شوند ولی رسیده اند به خانواده! یعنی پدر و مادر رومینا باید در نهادهای مدنی و قضایی و انجمن های علمی و مشاوره ای حل می شد که کار به قتل نیجامد. چون اون نهادها نارکارآمد هستند مسائل خانوادگی به خودش واگذار شده است و خانه و خانواده به یک کانون پر مناقشه تبدیل شده است.

به دلیل معیوب بودن نظام آموزش دانشگاهی مدرن شهری و نظام تولید کار و اشتغال، ماندگاری فرزندان جوان بیکار و ازدواج نکرده طولانی شده و به بالای چهل سال رسیده که همه این عوامل به عامل تنش و تضادهای ارتباطی بین والدین و فرزندان در خانواده تبدیل می شوند و هم به تنش و سرخوردگی بین نسلی ناشی از ناتوانی والدین در پاسخگویی به فوران نیازهای فزآینده فرزندان و شکل گیری کنش های پرخاشگرانه می انجامند تا کنش های ارتباط محور. نظام مهارت آموزی و آموزشی رسمی ما نابسامان است، یکی از مهمترین نگرانی ها و دغدغه های خانواده ایرانی این است که فرزندش را به قیمت تحمل هزینه های سنگین به مدارس غیرانتفاعی، کلاس زبان انگلیسی، کنکور و دانشگاه های پولی بفرستد. یا برای برنامه های فراغت و مهارتی و توسعه فردی فرزندش به تنهایی خودش برنامه ریزی و هزینه کند. این یعنی قربانی کردن زمان و فرصت تعامل نسل ها. نسلی که می جنگد تا هزینه ها را تامین کند و نسلی که با دوری از خانه و خانواده در صدد آموختن مهارتها است.

تحت تاثیر مسئولیت سنگین خانواده در پاسخگویی به همه نیازها و آرزومندی ها، والدین هم زیر فشارها کم می آورند و کم کم می بُرند و خسته می شوند. این مشکلات اقتصادی خانواده ها را به بحران هایی رسانده که فروپاشی های اخلاقی و اختلال اساسی در ارتباطات میان فردی و روابط بین والدین و فرزندان به وجود آورده است. فرزندان و والدین را در برابر هم قرار می دهد و عصیان نسلی را شکل می دهد.

مساله ها در شهر باقی نمی مانند و به خانه و خانواده سرریز می شوند و آنجا را هم به هم می ریزند.یعنی اگر بیکاری هست، آسیب های اجتماعی، یا هر مشکل اجتماعی دیگری، درون خانواده هم سرریز می شود و با آن درگیر هستند. از کنکور گرفته تا بیکاری و ازدواج. وقتی نهاد های اجتماعی شهری در حل این مسائل ناکام می مانند، و نمی توانند یک رضایت نسبی ایجاد کنند و حتی رسانه وقتی نمی تواند مرجع کامل و معتبری برای اطلاع رسانی و اقناع مخاطبان باشد، مدرسه مهارت آموزی را انجام نمی دهد و انسان خلاق پرورش نمی دهد، دانشگاه امیدی در دانشجوها ایجاد نمی کند، بهترین دانشجوها از کشور می روند و بازماندگان هم امیدی به پیدا کردن شغل مناسب در آن جامعه ندارند، بیانگر این است که نهادهای شهری ما قادر نیستند، نیازهای نسل جدید را (روحی، عاطفی و مادی) را برآورده سازند و این ها بار خانواده را سنگین و خانواده را خفه کرده و به اختلال و تنش های بین اعضای خانواده هم دامن زده است.

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

آخرین اخبار

حوادث